چند روزه كه بي ما ميگذره.
ولي بدون من هنوز هستم
هر چند که ما نيستيم و من شدم
ولي به يادت هستم
اميد وارم سالهاي زيادي و به خوشي ببيني
دلم واسه گذشته ديگه تنگ نمي شه
سرنوشت اين بود که جدا باشيم
اينه که هنوز بدون کلام کنار هم هستيم
گاهي وقتها خاطره روزهايي به دلت هجوم مياره
که مجبوري به يادش بياري و بهش فکر کني
و تو خلوت براش گريه کني ،بعضي خاطره هايي که
يه زماني از شادي اون اتفاق اشک مي ريختي و گاهي از تلخي اون .
مثل حالاي من که سر در گمم و منگ که نميدونم
اشکي که دارم ميريزم از شادي اومدن يا تلخي رفتن ...
يه زماني اين خاطره ها برات عزيز بودن ، با گذشتن و از دست دادن
فکر مي کني فراموش کردي ، اما نميدوني دل تو باهوش تر از چيزي هست
که تو فکرش رو ميکني . دقيقا سر همون ساعت و همون لحظه و
همون روز ناخود آگاه تو رو رو ميبره به سراغ چيزي که فکر ميکردي
از ياد بردي . اما چه حالي داري وقتي اون خاطره با جاي خالي
تصوير گر اون خاطره برات ميشه يه زخم و تو از درد اون زخم
هي به خودت مي پيچي و گريه ميکني ؟.
همه اينها شايد تلخ باشه . اما براي من هنوز تلخ نيست ..
هنوز خوشحالم در دلم جا دارند عزيزاني که برام ارزش دنيا رو داشتن و ...
شايد فقط به حرمت آن لحظه هاي نابي که روزي براي تو به هديه آورد!
دلم از اين ابرها گرفته است ...

نظرات شما عزیزان: